×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

gegli

-!-- start --- http:avazak.ir --

زهره

رخت خواب مرا مستانه بنداز
پیچ پیچ ره میخانه بنداز
عزیزم سوزن دست تو بودم
میون پنجه و شصت تو بودم
نازنینم مه جبینم
بخوابم بلکه در خوابت ببینم

یاد از آن روزی که بودی زهره یار من
دور از چشم رقیبان در کنار من
خالی و خالیست جایت ای نگار من
در شام تار من
آخر کجایی زهره

یاد داری زهره آن روزی که در صحرا
دست اندر دست هم گردش‌کنان تنها
راه میرفتیم در بین شقایق‌ها
بود عالم ما را لطف و صفایی زهره

چون یقین کردی که در عشقت گرفتارم
سخت گشتی از من و کردی چنین کارم
خود نکردی فکر آخر نازنین یارم
من همچو تو دارم آخر خدایی زهــــــــــره

بود هنگام غروب آن روز افق زیبا
ایستادیم از برای دیدنش آنجا
تکیه تو بر سینه‌ام دادی سر خود را
گفتی و گفتم‌ها بس رازهایی زهــــــــره

شنبه 13 بهمن 1391 - 4:38:48 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


من و تو


باور نکن


وایسا دنیا


اندرزعارف


سکوت


اگه توماله من بودی


اعتراف


.....اشک


اشک مژگان


نفسم


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

119868 بازدید

39 بازدید امروز

106 بازدید دیروز

654 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements