×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

-!-- start --- http:avazak.ir --

آن سوی دیــوار های نومــیدی

سرم به شانه ی بانوی مهربان نسیم

به سوی دامنه ی دور دست می رفتیم.

به زیر چادر ابر

چراغ باران در کوچه باغ جان روشن!

در آستان سحر

فضای دهکده همرنگ نیمه شب تاری

ندیده بودم ابری بدان گرانباری!

هزار خیمه به هم پرده پرده پیوسته

به چار سوی افق ره به روشنی بسته

نبود روزنی از طاق آسمان روشن!

سحر ـ ولیکن ـ فرهاد وار می کوشید

ز بیستون سیاهی برون کشد خورشید!

به روی قله ی دور

صدای تیشه ی فرهاد بود

تیشه ی نور

به کوه ابر گرانبار و ضربه ها کاری

که ناگهان شد شیر سپیده دم جاری

شکافت سینه ی کوه

درید چادر ابر

دمید چهره ی مهر

افق طلایی

تاج سپیده گلناری

شد از شکستن شب چهره ی جهان روشن.

من و نسیم به سوی سپیده می رفتیم.

پرندگان سحر خوان سرود می خواندند.

جوانه ها نفس نرم روشنایی را

درود می گفتند

به روی دامنه ها جای جای تا لب رود

زمین ز پرتو گل های ارغوان روشن!

من از لطافت صبح

من از طراوت نور

من از نوازش آن مهربان

چنان سر مست

که گاه در همه آفاق می گشودم بال

که مست بر همه افلاک می فشاندم دست

چو بوی صبح همه روزن روان روشن!

نسیم را گفتم:

-?اگر حقیقت خورشید را حجابی هست

همیشه در پس هر ابر آفتابی هست

همیشه آن سوی دیوار های نومیدی

امید هست و

افق های بیکران روشن!?

سه شنبه 16 بهمن 1391 - 12:29:07 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


من و تو


باور نکن


وایسا دنیا


اندرزعارف


سکوت


اگه توماله من بودی


اعتراف


.....اشک


اشک مژگان


نفسم


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

118964 بازدید

98 بازدید امروز

90 بازدید دیروز

344 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements